چالش‌ها و فرصت‌ها در جامعه ایرانی معاصر

در این ویژه برنامه پساجنگ میکائیل بیژنی با دکتر علی ربیعی گفتگو می‌کند.

جامعه ایران؛ میان ارزش‌های بقا و ابراز وجود

جامعه ایران امروز تصویری پیچیده و چندلایه دارد. برخلاف تصور رایج که گاهی در فضای عمومی مطرح می‌شود، این جامعه یکپارچه و یکنواخت نیست. مردم ایران، همانند محصول یک کارخانه که از یک قالب واحد بیرون می‌آید، نیستند. تفاوت‌های طبقاتی، تجارب فرهنگی گوناگون، فاصله‌های نسلی و حتی مسیرهای فردی زندگی باعث شده که هر گروه و حتی هر فرد، نیازها و جست‌وجوهای متفاوتی داشته باشد.

«یک فرد در طول زندگی ممکن است به‌دنبال چیزهای متفاوتی باشد. حتی ممکن است در دوره‌ای از زندگی، ارزش‌های بقا برایش مهم باشد و در دوره‌ای دیگر به‌دنبال ابراز وجود برود.»

جست‌وجوی کیفیت زندگی

همانند سایر مردم جهان، ایرانیان نیز خواهان یک زندگی با کیفیت هستند؛ اما کیفیت برای هر کسی تعریف متفاوتی دارد. در مطالعات اجتماعی اخیر، جامعه ایران به سه دسته کلی تقسیم شده است:

  1. گروه دارای ارزش‌های بقا: دغدغه اصلی آن‌ها تأمین نیازهای اولیه و معیشتی است.
  2. گروه دارای ارزش‌های ابراز وجود: بیشتر نسل‌های جدید که به تصمیم‌گیری مستقل، تعیین سبک زندگی شخصی و گریز از محدودیت‌های سنتی اهمیت می‌دهند.
  3. گروه بینابینی: هم دغدغه معیشت دارند و هم تمایل به ابراز وجود.

بررسی ناآرامی‌های پاییز ۱۴۰۱ نشان داد که بخش زیادی از مردم در عمل هر دو نوع ارزش را به‌طور همزمان پیگیری می‌کنند.

نارضایتی عمومی و دلایل آن

در گفت‌وگو، وقتی از میزان «رضایت یا رنج» مردم پرسیده می‌شود، پاسخ این است که آمار دقیقی وجود ندارد، اما «در مکالمات روزمره، موجی از نارضایتی به‌وضوح دیده می‌شود.» این نارضایتی علل متفاوتی دارد:

  • طبقات فرودست: فشار اقتصادی و کاهش فرصت‌های شغلی مولد.
  • طبقه متوسط اقتصادی: محدودیت در رشد و گسترش توان مالی.
  • طبقه متوسط فرهنگی: موقعیت اجتماعی متوسط ولی وضعیت اقتصادی فرودست، که این شکاف خود منبع نارضایتی است.

به طور مثال در دهه‌های گذشته، سالانه صدها هزار شغل جدید در بخش‌های مولد ایجاد می‌شد، اما امروز بخش عمده فرصت‌های شغلی در حوزه‌های واسطه‌گری و خدمات غیرمولد است.

ناامنی روانی و گذار تاریخی

این نارضایتی فقط اقتصادی نیست. در میان طبقات شهری، نوعی «ناامنی روانی» مشاهده می‌شود که ناشی از زندگی در شرایط ریسک و عدم‌قطعیت است. به تعبیر دیگر:

«ممکن است کسی فقیر نباشد، اما وقتی احساس کند آینده قابل پیش‌بینی نیست، ناامنی روانی تجربه می‌کند.»

ایران، مانند بسیاری از کشورها، در حال گذار از یک دوره تاریخی به دوره‌ای دیگر است. این گذار با شکاف بین «زندگی ذهنی» و «زندگی واقعی» همراه شده است. قشر تحصیل‌کرده – که تعدادشان بیش از ۴۵ میلیون نفر است – به‌ویژه این شکاف را تجربه می‌کند، زیرا انتظارات ذهنی‌شان با واقعیت‌های روزمره فاصله زیادی دارد.

بحران اعتماد

مطالعات متعددی، از جمله پژوهش‌های دکتر ویسا موسوی، دکتر جوادی یگانه و دکتر غفاری، نشان می‌دهد که انواع اعتماد در ایران رو به کاهش است:

  • اعتماد به حاکمیت: به‌طور چشمگیر کاهش یافته است.
  • اعتماد به دیگران: نسبت به گذشته کمتر شده است.
  • اعتماد به خود: برخلاف دو مورد بالا، کاهش نیافته و حتی گاهی بیشتر شده است.

این افزایش اعتماد به خود، اگر با کاهش اعتماد به دیگران همراه شود، می‌تواند منجر به کنش‌های شالوده‌شکنانه شود.

«وقتی به دیگران و ساختارها اعتماد نداری اما به خودت مطمئنی، احتمال اقدام اعتراضی بیشتر می‌شود. اگر همزمان اعتماد به خود و دیگران کم شود، جامعه منزوی می‌شود.»

جنگ و شکل‌گیری همبستگی ملی

در ماه‌های اخیر، جنگی که علیه ایران تحمیل شده، بخشی از جامعه را به‌طور موقت همبسته‌تر کرده است. دکتر علی ربیعی تأکید می‌کند که استفاده از اصطلاحاتی مثل «وعده صادق» یا «جنگ ۱۲ روزه» دقیق نیست و پیشنهاد می‌کند:

«بهتر است از عبارت جنگ تحمیلی علیه ملت ایران استفاده شود، چون این جنگ هم هویت جمعی ما را تهدید می‌کند و هم هویت فردی‌مان را.»

او می‌گوید که در چنین شرایطی، مردم احساس می‌کنند تنها با همبستگی می‌توان آینده‌ای نامطمئن را قابل کنترل کرد. سنجش‌های اجتماعی نشان می‌دهد بیش از ۹۰ درصد مردم، به دلایل مختلف – از عشق به وطن تا باورهای دینی – طرف ایران را گرفته‌اند.

نقش دانشگاه در مسیر اصلاح

دانشگاه در ایران صرفاً یک مرکز آموزش مهارت‌های فنی نیست، بلکه محل پرورش نگاه انتقادی و حتی شالوده‌شکن است. این ویژگی، از دهه‌های ۴۰ و ۵۰ شمسی، نگاه حاکمیت به دانشگاه را آمیخته با سوءظن کرده است. پس از انقلاب نیز این رویکرد محدودکننده گاهی بازتولید شده است.

دانشگاه می‌تواند سه نقش اصلی ایفا کند:

  1. تربیت نیروی متخصص برای حوزه‌های مختلف.
  2. تولید نظریه‌های علمی و کاربردی در حوزه‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و فنی.
  3. ایفای نقش میانجی میان جامعه، نهادها و حاکمیت.

به شرط آنکه استقلال دانشگاه حفظ شود و به نقد درونی آن احترام گذاشته شود.

دو توصیه به حکمرانان

این گفت‌وگو با دو توصیه کلیدی به مسئولان ادامه پیدا می‌کند:

  • تغییر نگاه به جامعه: «مردم» یک مفهوم انتزاعی نیستند، بلکه شبکه‌ای از نهادهای اجتماعی‌اند. ارتباط مؤثر با جامعه از مسیر این نهادها می‌گذرد. جایگزین‌کردن نهادهای مدنی واقعی با ساختارهای نمایشی، کارآمدی سیاست‌ها را کاهش می‌دهد.
  • بازگرداندن فصل دوم به کشور: همان‌طور که هر پژوهش علمی فصل دوم دارد، کشور هم نیازمند نظریه‌های بومی برای حوزه‌هایی چون رفاه، محیط زیست و رابطه دولت و مردم است. بخش مهمی از این نظریه‌ها باید در دانشگاه شکل بگیرد و سپس وارد سیاست‌گذاری شود.

پیامی برای مردم

در پایان، دکتر ربیعی یادآور می‌شود که ایران بارها در طول تاریخ با تهدیدها و بحران‌های جدی روبه‌رو شده و با همبستگی ملی از آن‌ها عبور کرده است. جنگ اخیر، با وجود مشکلات اقتصادی و ناامنی روانی، فرصتی برای بازسازی این همبستگی فراهم کرده است.
او می‌گوید:

«شاید روزی به این دوران نگاه کنیم و بگوییم خوشحالیم که آن روز کنار هم ایستادیم.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *